در هر جا که ایستاده‌ای، و در هر حالی که هستی،
سلامت را از خدا بخواه، نه فقط برای تنت، بلکه برای دینت، برای دلت، برای سرانجام کارهایت.
زیرا بسیاری در طلب سلامت‌اند، اما آن را نمی‌یابند؛
پس چگونه کسی که خود را در معرض بلا افکنده، و راه‌هایی را پیموده که خلاف آرامش‌اند،
و اصول سلامت را زیر پا گذاشته، و حتی سلامت را تلف دانسته و تلف را سلامت؟

سلامت، در هر عصری از میان خلق کنار رفته؛
و در این زمان، بیش از هر زمان دیگر، از دسترس دور شده.
راه رسیدن به آن، نه در آسایش، بلکه در تحمل سختی‌هاست؛
در صبر بر آزار مردم، در سبک‌بار زیستن،
در گریختن از چیزهایی که تو را به مراقبت و مسئولیت وامی‌دارند،
در قناعت به اندک، در چشم‌پوشی از رفاه، در دل کندن از وابستگی.

اگر نتوانی این‌ها را، پس گوشه‌گیری و خلوت کن.
اگر از خلوت ناتوانی، پس سکوت کن، که البته هیچ‌چیز چون خلوت نیست.
و اگر سکوت برایت ممکن نبود، پس فقط سخن بگو از آنچه سودمند است و بی‌زیان، که البته هیچ‌چیز چون سکوت نیست.

و اگر هیچ‌یک از این‌ها برایت ممکن نبود،
پس کوچ کن، از شهری به شهری،
و خود را در بیابان‌های بی‌پناهی بیفکن،
با دلی خاشع، رازی پاک، و بدنی صبور.

زیرا خداوند فرمود:
آنان که فرشتگان جانشان را می‌گیرند در حالی که به خود ستم کرده‌اند،
فرشتگان می‌پرسند: در چه حالی بودید؟
می‌گویند: ما در زمین مستضعف بودیم.
فرشتگان می‌گویند: آیا زمین خدا گسترده نبود تا مهاجرت کنید؟

مستدرک الوسائل، ج۱۱، ص۳۹۰