فلسفهٔ غرب گرچه ریشه‌هایی تحلیلی و استدلالی دارد، در عمل بیشتر به توصیف ساختارهای فکری و انگیزه‌های انسانی گرایش نشان داده است. در حوزهٔ منطق و فلسفهٔ زبان، برخی پارادوکس‌های مشهور - اگر مفروضات مفهومی و چارچوب نظری به‌روشنی مشخص نشود - به‌صورت تناقض‌های ظاهری جلوه می‌کنند. در ادامه دو پارادوکس کلاسیک بازتعریف و با ارجاع به راه‌حل‌های نظریِ مشخص و دقیق بررسی شده‌اند.

پارادوکس پینوکیو (Pinocchio paradox)
مسئله: گوینده‌ای (پینوکیو) جمله‌ای بیان می‌کند که محتوایش حکایت از وقوع وضعیتی در آینده دارد: «بینی من الآن/به‌زودی بلند خواهد شد.» به‌ظاهر، اگر بینی بلند شود، این نشان می‌دهد که گوینده دروغ گفته و اگر بلند نشود نیز به‌نظر می‌رسد دروغ‌گویی رخ داده است؛ صورت‌بندی اشتباه این مسئله می‌تواند به‌نظر برسد که یک تناقض منطقی تولید می‌شود. برای تحلیل دقیق باید تمایزهای نظری روشن شوند: محتوای گزاره (propositional content) مستقل از شرایط صدق (truth-conditions) است، و وضعیت صدق تابع زمان ارزیابی (evaluation time/temporal indexicality) و از این رو متفاوت از «کذب/صدق در لحظهٔ گفتار» است.

تحلیل و راه‌حل: جملهٔ مزبور یک ادعای زمانی (a temporal claim) دربارهٔ یک وضعیت آتی است و بنابراین شرط صدق آن وابسته به زمانِ ارزیابی است. از منظر منطق زمانی (temporal logic) و نظریات شرط‌های صدق زمان-وابسته، تا وقتی رخداد فیزیکی تحقق نیافته، گزاره نه لزوماً صادق است و نه لزوماً کاذب؛ وضعیتِ معنایی می‌تواند «نامعین» (indeterminate) یا مشروط باشد. بدین ترتیب، تناقض ظاهری حاصل از خلط بین «قابلیت صحت‌سنجی آتی» (future verifiability) و «صدق/کذب هم‌زمان با گفتار» نیست؛ مشکل از تعریف ضعیفِ معیار صدق است، نه از یک انفجار منطقی درون‌زبانی. به‌عنوان راه‌حل رسمی می‌توان به کاربرد منطق‌های زمانی یا منطق‌های چندارزشی (e.g., three-valued logics) اشاره کرد که وضعیت نامعین را در لحظهٔ گفتار مجاز می‌دانند و بنابراین هیچ تناقضی تولید نمی‌شود. اگر بخواهیم بیشترین دقت را به‌کار بریم، باید همچنین نقش نیت گوینده و ماهیت عمل‌گفتاری (speech act) جمله را در نظر گرفت: آیا گوینده صرفاً پیش‌بینی کرده یا ادعای حقیقتِ زمان‌مندِ دیگری را مطرح نموده است؟

پارادوکس دروغگو (Liar paradox)
مسئله: جمله‌ای مانند «این جمله کاذب است» یا فردی که اظهار می‌دارد «هرچه می‌گویم دروغ است»، ظاهراً منجر به خودارجاعی می‌شود: اگر جمله صادق باشد، کاذب است و اگر کاذب باشد، صادق - نتیجه‌ای که در خوانش ساده‌لوحانه به تناقض می‌انجامد.

تحلیل و راه‌حل: ادبیات فلسفی و منطقی سه دستهٔ راه‌حل برجسته ارائه کرده است که هر یک مبتنی بر مفروضات متفاوت‌اند. اول، راه‌حل نوع‌شناختی یا سلسله‌مراتبی (type-theoretic/hierarchical solutions) که به‌ویژه در رویکرد تارسکی (Tarski’s hierarchy of languages) مطرح است: برای جلوگیری از خودارجاعیِ مستقیم، عبارات دربارهٔ صدق باید در سطح‌زبانی بالاتری (metalanguage) نسبت به عبارات موصوف قرار گیرند؛ این تفکیک از خودارجاعی و تناقض جلوگیری می‌کند و منطق کلاسیک را حفظ می‌نماید. دوم، راه‌حل‌های معنایی غیرکلاسیک (semantic revision or paraconsistent approaches) مانند منطق سه‌ارزشی کریپکه (Kripke’s fixed-point semantics) یا دیدگاه دیالِتیسم (dialetheism) که به برخی عبارات امکان داشتن وضعیت‌های معنایی «نامعین» یا حتی «حقیقت و کذب همزمان» را می‌دهد؛ این رویکردها انفجار منطقی (logical explosion) را مهار می‌کنند اما هزینهٔ تغییر قواعد معناشناختی یا پذیرش ناسازگاری‌های کنترل‌شده را دارند. سوم، رویکردهای پراگماتیک و عمل‌گفتاری (speech-act analyses) که نشان می‌دهند بسیاری از برداشت‌های تناقض‌آمیز ناشی از اشتباه در تعیین نوع عمل گفتاری است: آیا جمله ادعای حقیقت‌مدار است یا کنش دیگری (مثلاً طنز، مخالفت، یا ارجاع ایما‌وار) که معیارهای صدق‌سنجی سنتی را قابل‌اعمال نمی‌سازد. انتخاب بین این راه‌حل‌ها بستگی به تعهد پژوهشگر به منطق کلاسیک یا انعطاف‌پذیری معناشناختی دارد؛ بیان این گزینه‌ها و صریح‌کردن مفروضات پیشینی، از نظر بی‌طرفی و دقت علمی ضروری است.

جمع‌بندی
نخست، بسیاری از پارادوکس‌هایی که در سطح عمومی یا مبتدیان به‌صورت تناقض مطرح می‌شوند، ریشهٔ زبانی و مفهومی دارند: خلط میان محتوای گزاره و شرایط صدق، و نادیده‌گرفتن وابستگی زمانِ ارزیابی موجب پیدایشِ تناقض‌های ظاهری می‌شود.

دوم، رفع یا مدیریت این تناقض‌ها مستلزم انتخاب صریح چارچوب منطقی و معناشناختی است؛ نگه‌داشتن منطق کلاسیک معمولاً مستلزم پذیرش سلسله‌مراتب زبانی (Tarski) است، در حالی که حفظِ عدم‌سخت‌گیری ممکن است ما را به سمت منطق‌های سه‌ارزشی (Kripke) یا رویکردهای پاراکانسِنت (paraconsistent) سوق دهد.

سوم، ترکیب تحلیل‌های نحوی-معنایی با تحلیل‌های پراگماتیک (speech-act theory) معمولاً راه‌حل‌های کامل‌تری ارائه می‌دهد، زیرا طبقه‌بندی درست عمل گفتاری جلوی اشتباه در تخصیص قیود صدق را می‌گیرد.

چهارم، در متون آموزشی و عمومی توصیه می‌شود پیش از نتیجه‌گیری دربارهٔ «تناقض» یا «انفجار منطقی»، مفاهیم کلیدی—صدق/کذب (truth/falsehood)، خودارجاعی (self-reference)، زمان ارزیابی (evaluation time)، و نوع عمل گفتاری (type of speech act) - صراحتاً تعریف و چارچوبِ منطقی استفاده‌شده مشخص گردد؛ این کار هم دقت علمی را بالا می‌برد و هم بی‌طرفی تحلیلی را تضمین می‌کند.